قمارباز
نویسنده:
فئودور داستایوفسکی
مترجم:
جلال آل احمد
امتیاز دهید
✔️ این رمان برای نخستین بار در سال 1866 منتشر شده است. «قمارباز» روایتی است از تجربهی تلخی که برای داستایوسکی و در جریان اقامتش در خارج از روسیه پیش آمده است. ناشر دربارهی کتاب آورده است:
قهرمان رمان، آلکسی ایوانویچ، معلمی سرخانه در نزد ژنرالی است که هروقت به خارج از کشور سفر میکند، در شهر خیالی رولتنبورگ اقامت میکند.
داستان اما با ماجرای قرضدادن 700 فلورن از سوی پولونیا برای آلکسی بهمنظور شرکت در بازی رولت وارد مرحلهی تازهای میشود. در آغاز، بخت با آلکسی ایوانویچ یار میشود، ولی او میخواهد از اقبالی که نصیبش شده است حداکثر فایده را ببرد؛ بنابراین، به بازی ادامه میدهد، اما در ادامه تمام پولش را میبازد و در اثر این باخت تعادل روانی خود را از دست میدهد و دچار نوعی هذیان میشود. وجود اصول روانشناسی این داستان است که سبب میشود که دقیقا با شخصیت، دغدغهها و احساسات یک قمارباز آشنا باشید. مثل اینکه با علم روانشناسی به تحلیل این شخصیت پرداختهاید.
زاویهی دید این رمان دانای کل نامحدود است.
بیشتر
قهرمان رمان، آلکسی ایوانویچ، معلمی سرخانه در نزد ژنرالی است که هروقت به خارج از کشور سفر میکند، در شهر خیالی رولتنبورگ اقامت میکند.
داستان اما با ماجرای قرضدادن 700 فلورن از سوی پولونیا برای آلکسی بهمنظور شرکت در بازی رولت وارد مرحلهی تازهای میشود. در آغاز، بخت با آلکسی ایوانویچ یار میشود، ولی او میخواهد از اقبالی که نصیبش شده است حداکثر فایده را ببرد؛ بنابراین، به بازی ادامه میدهد، اما در ادامه تمام پولش را میبازد و در اثر این باخت تعادل روانی خود را از دست میدهد و دچار نوعی هذیان میشود. وجود اصول روانشناسی این داستان است که سبب میشود که دقیقا با شخصیت، دغدغهها و احساسات یک قمارباز آشنا باشید. مثل اینکه با علم روانشناسی به تحلیل این شخصیت پرداختهاید.
زاویهی دید این رمان دانای کل نامحدود است.
آپلود شده توسط:
poorfar
1392/06/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قمارباز
چهار فصلشو تونستم بخونم فقط
چندان ترجمه ی جالبی هم نداشت[/quote]
معلوم است دوست عزیز این کتاب در سال 1327 از سوی جلال آل احمد ترجمه شده است و به گمانم دیگر ساختار دستوری اش قدیمی شده است
و باید از ترجمه های نوین استفاده کرد . همه ی کتاب های ترجمه ای و تالیفی دهه های 20 ، 30 ، 40 ، 50 ساختاری قدیمی و کهنه دارند و فقط کسانی
می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند که آشنایی با آن دوران داشته باشند و آثار بسیاری از نویسندگان و مترجمان آن دوران را خوانده باشند .
از نویسندگان و مترجمان این دهه ها می توان به : محمدعلی فروغی ، سعید نفیسی ، حمید عنایت ، احمد آرام ، جلال آل احمد ، بهاء الدین پازارگاد ، محمود صناعی ،
مهدی داودی ، ابوطالب صارمی ، حسن صفاری ، ولی الله یوسفیه و ... اشاره کرد
البته مرحوم نفیسی و فروغی به خاطر آشنایی با ادبیات و ساختارهای زبان فارسی کتاب هایشان روان تر هستند
و افرادی همچون محمود صناعی و ابوطالب صارمی هم در دوران جدید ترجمه هایی دارند منظور ترجمه های قدیم این اشخاص است مثل : تاریخ فلسفه هنری ایکن که صارمی ترجمه کرده است .
چهار فصلشو تونستم بخونم فقط
چندان ترجمه ی جالبی هم نداشت
ازفردمعتبری شنیدم داستایوسکی این کتاب در عرض دو هفته نوشته وبه خاطر نیاز مالی بوده...این نبوغ وی را می رساند...
ولی وقتی این کتابو خوندم خورد توذوقم اولش از ترجمه خوشم نیومد بنظرم خیلی خشک اومدواجازه ارتباط برقرارکردن نمی داد...ولی فکرکردم این نثرسردوخشک ازویژگی روسی ها باشد...
ولی هیجان داستان در عین سردی کتمان نمیکنم...اعتراف میکنم وقتی می خوندم زیادلذت نمی بردم ولی با گره گشایی وپایان داستان به آرامش رسیدم..
عاقبت کار شخصیت اول این داستان به هرزگی کشید به قمار کشید اما چرا؟!با این که می توانست خیلی موفق باشد و همانگونه که رقیبش به او در آخر داستان به او گفت می توانست موجودی سودمند و مفید برای اجتماع باشد اما چرا راه هرزگی و قمار را پیش گرفت کدامین عقل سلیم راهی که او رفت را تایید می کند! اما افسوس که انسانها در راهی که می روند کمترین بهره را از عقل می گیرند و شاید هم برعکس بیشترین بهره را از عقل می گیرند ولی از آن عقلی که مولانا در مورد آن فرموده اند (آزمودم عقل دور اندیش را *** بعد از این دیوانه سازم خویش را) و این که چرا کار وی به هرزگی کشید به قول نیچه ناشادمانی بود (البته من ناامیدی را بیشتر می پسندم تا ناشادمانی) او از چه چیز شاد بوده که یکباره این شادمانی را از دست داده؟ او به وصال امید داشته و زمانی که معشوق را دید که با دیگری رفت( البته در داستان با دیگری رفت ولی...) به یکباره راهی را رفت برای به انحطاط کشیدن خود و با اینکه ثروتمند شده بود خود را درمانده و مستاصل می دید و خود را مایوسانه به دست امواج خروشان زندگی سپرد بی کوچکترین تلاشی.
حتی اگر بخواهم نمی توانم در مورد وی قضاوت کنم فقط ای کاش هر کس به سرنوشت او دچار شد روزی دوباره برخیزد
امید زیباترین و سازنده ترین چیزیست که آدمی میتواند داشته باشد و ناامیدی بی سیرت ترین و مخرب ترین چیزیست که وجود دارد
کتاب جنایت و مکافات داستا یوفسکی رو به همه دوستان سفارش میکنم که بخونن